کد مطلب:331076 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:323

آزادی معنوی در قرآن و حدیث
آزادی معنوی در قرآن و حدیث

قرآن كریم اساساً اینها را اسارت و بردگی و بندگی می نامد: افَرَایْتَ مَنِ اتَّخَذَ الهَهُ هَویهُ «1»

آیا دیدی آن كسی كه هوای نفس خودش را معبود خود گرفت، یعنی بنده هوای نفس شد؟ من بنده هوای نفس باشم یعنی چه؟ چون هوای نفس من مال خودم است، دیگر من بنده كسی نیستم. پاسخ این است: اشتباه كرده ای كه خودت را فقط همان نفس و هواهای نفسانی می دانی؛ نمی دانی كه منِ حقیقی و واقعی تو اسیر این هوای نفس توست.

روزی پیغمبر اكرم به میان اصحاب صفّه آمد «2». با یكی از اینها صحبت می كرد؛ او عرض كرد: یا رسولَ اللَّه قَدْ عَزَفَتْ نَفْسی عَنِ الدُّنْیا فَاسْتَوی عِنْدی ذَهَبُها وَ حَجَرُها. یا رسول اللَّه! اصلًا روح من از دنیا آزاد شده (او تعبیر دیگری به كار برد، گفت روح من بی رغبت شده) به طوری كه الآن سنگ و طلای این دنیا برای من مساوی است. پیغمبر به او فرمود: اذاً صِرْتَ حُرّاً پس حالا تو یك آزاد مردی، حالا من می توانم بگویم تو آزادی.

علی علیه السلام در نهج البلاغه می فرماید: الدُّنْیا دارُ مَمَرٍّ لا دارُ مَقَرٍّ، وَ النّاسُ فیها رَجُلانِ:

رَجُلٌ باعَ نَفْسَهُ فَاوْبَقَها وَ رَجُلٌ ابْتاعَ نَفْسَهُ فَاعْتَقَها «3». می گوید این دنیا بازار خرید و فروش است، انسان وقتی در این بازار می آید، یكی خودش را می فروشد و می رود و یكی خودش را می خرد و آزاد می كند.

امام صادق علیه السلام در حدیثی كه در وسائل هست فرمود: پنج خصلت است كه اگر در انسان این خصلتها- و لااقل یكی از اینها- وجود نداشته باشد این آدم اصلًا قابل معاشرت و قابل اینكه با او بنشینی و از وجودش بهره بگیری نیست. بسیار حدیث باارزشی است. پنج خصلت است كه اگر در یك انسان نباشد قابل معاشرت نیست و دیگر نمی شود از وجود او بهره ای گرفت. اوَّلُهَا الْوَفاءُ اول وفا. انسان بی وفا انسان

مجموعه آثاراستادشهیدمطهری، ج 25، ص: 173

نیست، در انسانیتش نقصان است.

دوم تدبیر، مدبر بودن، فكر و اندیشه داشتن، حساب كردن در كارها. تدبیر از نظر اسلام عجیب است. پیغمبر اكرم فرمود: انّی لا اخافُ عَلی امَّتِیَ الْفَقْرَ وَلكِنْ اخافُ عَلَیْهِمْ سوءَ التَّدْبیرِ من بر امت خودم از اینكه روزی از نظر اقتصادی در فقر گرفتار باشند بیمناك نیستم اما از این بیمناكم كه روزی امت من فقر تدبیری پیدا كنند، فكر و نقشه نداشته باشند، نتوانند آینده را ببینند و بفهمند و برای خودشان نقشه بكشند.

سوم حیا. امان از آن مردمی كه پرده حیا را دریدند! امان از آن وقتی كه پسرها و دخترها دیگر از احدی حیا نمی كنند، نه از پدر نه از مادر و نه از بزرگتر، و امان از آن وقتی كه جراید و مجلات دائماً بچه ها را به تمرد و عصیان نسبت به پدرها تشویق می كنند بدون اینكه آنها را به یك ایمانی معتقد كنند. امان از آن روزی كه حیا دِمُدِه بشود و كهنه تلقی گردد.

چهارم حسن خلق، خوشخویی. مؤمن خوشخوست و عبوس و ترشرو نیست.

مؤمن بد معاشرت نیست.

فرمود پنجم خصلتی است كه جامع همه این خصلتهاست: الْحُرِّیَّةُ آزادمنشی، حریت ضمیر.